شرحِ شکن

شرح شکن زلف خم اندر خم جانان ~ کوته نتوان کرد که این قصه دراز است

شرحِ شکن

شرح شکن زلف خم اندر خم جانان ~ کوته نتوان کرد که این قصه دراز است

پراگماتیسم؟؟!!

سه شنبه, ۴ خرداد ۱۳۸۹، ۱۰:۳۱ ب.ظ

بسمه


بهانه نگارش این نقد و نظر رؤیت مقاله ای ایست در نشریه ی یکی از نحله های مدعی اسلامگرایی و خط امامی بودن است. گرچه در نگاه نخست می توانیم علت انگیزش چنین ایده ها و پناه بردن به چنین افکاری در میان طیف مذکور را درک کرد اما گاه بی احتیاطی در نظر دادن چنان عمیق می شود که برای قلم آدمی چاره ای جز سرزنش و انذار باقی نمی ماند.

امید ما بر آن است که نگارنده متن مذکور بی توجه به جوانب و نتایج مطلب، رأیش را بازگویه کرده است و الا باید به ایشان برادرانه هشدار داد که قدم در ورطه ای خطیر و انحرافی آشکار گذارده است. در صورت اول جای این تخطئه هست که چرا دانشجویی صاحب اندیشه به صرف اینکه مبنایی خاص عمل وی و هم طیفانش را توجیه می کند دامن از دست داده و بی محابا زیر بیرقش می رود. اما در صورت دوم حاشا و کلا که جریان سیاسی مذکور آبش با خط اصیل اسلام و اندیشه های امام در یک جوی برود.


شرحی بر این وجیزه به قلم حسین کامکار؛

از این مقدمه که بگذریم موجزی از نظر مذکور را بیان کرده و سراغ شرح و نقد آن می رویم.
فرمایش شده است «در امر اجتماعی، شاهد و داور عقل نیست، که تاریخ است. تاریخ یک پوزیتیویست تمام عیار است...هر مکتبی ولو ایستاده بر هزاران جلد کتاب و استدلال و فلسفه باشد اما در عرصه اجتماع و سیاست، به سرکوب، اختناق، اضمحلال عدالت و آزادی و صلح بیانجامد، از منظر تاریخ لاطائل است. قضاوت تاریخ معیار قضاوت مردمان است.» به بیان دیگر جوامع بشری در طول تاریخ آنگاه روی خوش به فلسفه و ساخت های سیاسی نشان داده اند که کارکرد و «سودبخشی عینی» آن آشکار گردد و در این میانه دعوی حقانیت و استدلالات در نگرش مدن به آنها کارگر نمی شود؛ چرا؟ چون « بی نهایت نقد ذهنی و ایراد منطقی به هر مرام و مکتب و گفتمان وارد است.»

نویسنده در تکمله بحث مصادیقی برای مدعای خود می آورد که برای حذر کردن ورود در جبهه گیری های تاریخی مسامحتاً از کنار آنها می گذریم.

اصل نظر اگر چنانی که مقصود مبدعین آن چون ویلیام جیمز بوده است اولاً شامل نگاهی پوزیتیویستی است که به وضوح در عبارت نقل شده ی اخیر موج زند. به تبع قبول این گزاره دچار گرفتاری مضحک فلسفه مدرن خواهیم شد، یعنی این سوال، که اگر منطقاً هیچ مکتبی حق نیست با کدام «منطق» باید یوق ایسمی را که پسند حضرات منور الفکر است پذیرا شد؟ منطقاً چرا باید محک کارآمدی نظامات سیاسی پوزیتیویستی باشد؟

دوماً اینکه برای دفاع از پراگماتیسم دست به دامن قضاوت تاریخ و جامعه بشویم فرافکنی ای است آشکار. به حکم ازلی و وحی منزل کدام قدّیس و جنت مکانی رقم نفوسی که به وفق نحله ای دم می جنبانند کارآیی ان نحله را نشان می دهد. البته سر نخ این اشکال نیز در نقطه آغاز پلورالیستی عملگرایی است.
از نظر که بگذریم عملاً نگرش فوق آثار موحشی در تاریخ از خود به جای گذارده. عجب آن است که تاریخ اسلام آنقدر ضربه از این دیدگاه دیده که اگر بر فتوای این مدعیان میراث داری خط اهل بیت یک چشممان بگرید و دیگری بخندد، بشاید! تجربه شیعه گواه است که اگر به سنگ محک اینان کارکرد های اجتماعی حاکمیت دینی را بسنجیم در بسیاری از مقاطع حق در کفه معارضان خط ولایت و امامت قرار می گیرد. مگر همین ذهنیته ماده پرست کارکرد گرا نیست که دهان مستشرقی چون روت ون را به چنان گفتار ناصوابی می گشاید که «علی(ع) با تمام تاییدیه هایی نیک و بارزی که نسبت به تقدس وی به عمل آمده است، فاقد یکی از خصوصیات بارز رهبری که جلب حمایت دیگران است بود. در حالی که رقیب وی معاویه، نیک می دانست که به چه طریق وفاداری لشکر سوری خود را تحصیل و آنان را برای خود حفظ نماید
[!!!]»[1]. به نص قرآن اگر نبود قضاوت و کنش توده هایی که عقلشان در چشمشان است «لَجَعَلْنَا لِمَن یکْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُیوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فَضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَیهَا یظْهَرُونَ ؛ وَلِبُیوتِهِمْ أَبْوَابًا وَسُرُرًا عَلَیهَا یتَّکِؤُونَ ؛ وَزُخْرُفًا وَإِن کُلُّ ذَلِکَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَالْآخِرَةُ عِندَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ» [2]. با توجه به منابع روایی و کلامی شیعه هیچ استبعادی ندارد اگر بگوییم هر نوع حکومت مشروعی قبل از ظهور قائم از تحصیل کارآیی حداکثری و حتی نسبی(در قیاس با رقبای نامشروعش)  بازخواهد ماند و این هرگز به معنای عدم حقانیت آنها تلقی نمی شود. با این تفاسیر اگر انقلاب 57 را نه بر خواسته از اعتقاد و التزام ملت به تبعیت از جریان فقاهتی و آنان که در توقیع شریف به روات حدیث تعبیر شده اند و بلکه نشات گرفته از نگاه پراگماتیک و سود سنجی و فایده گرایی ملتی گرفتار استبداد بدانیم، قطعاً اتهامی ناروا زده ایم که از آن بوی استحاله انقلاب  به مشام می رسد. استحاله ای که معاقبش مصادره ی جهاد مقدس ملت به کام این جماعت است.

و الله متمّ نوره...



[1] -  دنیای اسلام، مالیس روت ون، ترجمه مرتضی مدنی نژاد، ص69

[2] - زخرف،33، 34، 35 «قطعا براى خانه‏هاى آنان که به [خداى] رحمان کفر مى‏ورزیدند سقفها و نردبانهایى از نقره که بر آنها بالا روند قرار مى‏دادیم، و براى خانه‏هایشان نیز درها و تختهایى که بر آنها تکیه زنند، و زر و زیورهاى [دیگر نیز] و همه اینها جز متاع زندگى دنیا نیست و آخرت پیش پروردگار تو براى پرهیزگاران است»

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی